روزنوشته های من

کتاب آرام جان

شنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۵۸ ب.ظ

درست یادم نیست از کی و چگونه به کتاب علاقمند شدم!

می دانم در دبستان اصلا درسم خوب نبود 

هنوز مادرم داستان خانم رازقی معلم کلاس اولم را با آب و تاب تعریف می کند

که به او گفتم این بچه هیچی یاد نگرفته او را مردود کنید تا سال آینده دوباره کلاس اول را بخواند

و معلم مهربانم به مادرم گفته بود "عیب نداره بگذار همینطور ادامه دهد برای روحیه اش خوب نیست 

جلو دوستاش خجالت می کشه "

من با این سابقه ی درخشان کلاس اول را گزراندم و دوم و سوم را هم کم و بیش با همین احوال .

کلاس چهارم بودم که کتابی از ژول ورن به نام بازماندگان به دستم رسید از چه طریقی نمی دانم 

واقعا یادم نیست  اما هم موضوعش کم و بیش یادم هست هم تعداد صفحاتش که 120 صفحه بود .

هیچگاه فکر نمی کردم - در اون سن - بتوانم کتابی به این قطر را بخوانم .

من که درسهای مدرسه ام را به زور می خواندم در خواندن کتاب های ژول ورن و آیزاک آسیموف سراز پا نمی شناختم .

الان که فکر می کنم حسی درونی را می یابم که گویا از همان ابتدا تا همین الان همراه من است .

هنگام کتاب خواندن آنچنان در دنیای خودم غرق می شوم که معمولا متوجه اطرافم نمی شود 

هیچ چیزی را با این حالت خلسه ناشی از مطالعه و کتاب خواندن نمی توانم عوض کنم 

هیچ تفریحی برای من مفرح تر از خواندن نیست .

در هر حال و وضعی باشم خواندن مرا آرام می کند .




موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۶
محمد جواهری

مطالعه

کتاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی